مرتضی روحانی
مرتضی روحانی

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

بچه تهرون که باشی آن هم جنوب شهر عمراً خراب رفیق نباشی!!! حالا ببین:
اپیزود اول: امام زاده اسماعیل کن؛ إسمع إفهم یا حسین بن عبدالله، فإذا جائک الملکان المقربان و سئلاک عن ربّک و عن دینک و عن إمامک، فلا تخف و لا تحزن فقل جوابهما الله ربّی و …. علی می خواند و من تکان می دادم.بد روزی بود، بد روزی.
اپیزود دوم: یکی از ستادهای مرکزی میرحسین: من و علی: سلام حسین!! تو هنوز آدم نشدی؟ حسین: به به!! نه شما دو تا آدم بشو نیستید؟ این طرفا؟؟!! علی: سر بزنیم ببینیم هستی یا نه؟ مرده ای یا زنده ای؟ من : نه بابا، من آمدم اینجا اینها بفهمن تو رفیق آخوند داری پرتت کنن بیرون.( همه زیرزیرکی نگاهمان می کردند و می خندیدند.).
اپیزود سوم: پشت ایستگاه مترو بهارستان جای درد و دل های من با علی بود. به نظرم علی با معنا ترین سیگارهاش را آنجا می کشید. وقتی که من حرف می زدم ، علی عمیق ترین پک هاش را می زد. و این وقتها تنها زمانی بود که من به سیگار کشیدنش گیر نمی دادم. همیشه می گفتم سیگار باید با معنا باشه. مثل سیگارهای علی تو پارک پشت مترو بهارستان.
اپیزود چهارم: ….
نتیجه گیری اخلاقی: از ما گفتن، یا مثل اپیزود اول با دست خودت رفیقت را می گذاری توی گور، یا مثل اپیزود دوم دست تقدیر بینتون یک فاصله نجومی می اندازه و یا مثل اپیزود سوم آنقدر سرتون شلوغ می شه که هفته که هیچ، ماه ها می آید و می رود و شما نه می توانید به دیزی فروشی میدان راه آهن سری بزنید و نه حتی به آب میوه فروشی سهیل. بعدن نوشت: تو علوم قرآنی بحثی هست که میگه شأن نزول مخصص آیه نیست. یعنی این حرف را برای همه نوشتم و شأن نزول مخصص نیست.یعنی نه منحصربه بچه   جنوب تهرون بودن و نه به پسر بودن ربطی داره.اگه باور نداری یک سر به سفالخانه بزن!!!  

نظری ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code